- گردن برآوردن
- خودنمایی کردن تکبر ورزیدن سرفرازی: بلند آواز نادان گردن افراخت که دانا را به بیشرمی بینداخت. (گلستان)، سربلند بودن مفتخر بودن، از خود قدرت نشان دادن مقاومت کردن: ببردیم بر دشمنان تاختن نیارست کس گردن افراختن، گردنکشی کردن عصیان ورزیدن، نمو کردن رشد کردن
معنی گردن برآوردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گرد و خاک بر پا کردن به سبب حرکت تند و شدید، گرد و غبار بر هوا کردن، گرد انگیختن
غبار انگیختن گرد و خاک بلند کردن، پاک کردن گرد چیزی صیقلی کردن، پایمال کردن نابود ساختن: گردش این گنبد و مکرو دهاش گرد برآورد هم از اولیاش. (ناصر خسرو)