خودنمایی کردن تکبر ورزیدن سرفرازی: بلند آواز نادان گردن افراخت که دانا را به بیشرمی بینداخت. (گلستان)، سربلند بودن مفتخر بودن، از خود قدرت نشان دادن مقاومت کردن: ببردیم بر دشمنان تاختن نیارست کس گردن افراختن، گردنکشی کردن عصیان ورزیدن، نمو کردن رشد کردن
خودنمایی کردن تکبر ورزیدن سرفرازی: بلند آواز نادان گردن افراخت که دانا را به بیشرمی بینداخت. (گلستان)، سربلند بودن مفتخر بودن، از خود قدرت نشان دادن مقاومت کردن: ببردیم بر دشمنان تاختن نیارست کس گردن افراختن، گردنکشی کردن عصیان ورزیدن، نمو کردن رشد کردن
غبار انگیختن. گرد بلند کردن، گرد افشاندن. صیقلی کردن. پاک کردن گرد از چیزی: بفرمود شه تا برآرند گرد ز تمثال آن پیکر سالخورد. نظامی. ، کنایه از پایمال کردن و نابود ساختن باشد. (برهان). پایمال کردن و هلاک ساختن. همان خاک برآوردن از چیزی. (آنندراج). ویران کردن. خراب کردن: مدیح او برساند سر یکی به سها هجای او ز سر دیگری برآرد گرد. مؤیدی شاعر. ترا پاک دادار بر پای کرد بدان تا برآری از آن مرد گرد. فردوسی. برآریم گرد از شهنشاهتان سرافشان کنیم از بر ماهتان. فردوسی. همان نیز پور سپهبد چه کرد از ایران وتوران برآورد گرد. فردوسی. بس اندک سپاها که روز نبرد ز بسیار لشکر برآورد گرد. اسدی. به دیگر بزرگان نگر تا چه کرد برآرد همان از تو یکروز گرد. اسدی. گر بیابند ز تقلید حصاری به جهالت از تن خویش و سر این حکما گرد برآرند. ناصرخسرو. گردش این گنبد و مکر و دهاش گرد برآورد هم از اولیاش. ناصرخسرو. گرچه به صد دیده به جیحون درم از سرم این چرخ برآورد گرد. مسعودسعد. مرد نادان چو قصد دانا کرد از تن خویشتن برآرد گرد. سنایی (حدیقه ص 284). وگر جای خالی کنیم از نبرد ز گیتی برآرند یکباره گرد. نظامی (شرفنامه ص 105). از صومعه رختم به خرابات برآرید گرد از من و سجاده و طامات برآرید. سعدی (غزلیات). نه از لات و عزی برآورد گرد که توریه و انجیل منسوخ کرد. سعدی (بوستان). به اسبان تازی و مردان مرد برآر از نهادبداندیش گرد. سعدی (بوستان). مبین به چشم حقارت بهیچ خصم ضعیف که پشه گرد برآورد از سر نمرود. صائب
غبار انگیختن. گرد بلند کردن، گرد افشاندن. صیقلی کردن. پاک کردن گرد از چیزی: بفرمود شه تا برآرند گرد ز تمثال آن پیکر سالخورد. نظامی. ، کنایه از پایمال کردن و نابود ساختن باشد. (برهان). پایمال کردن و هلاک ساختن. همان خاک برآوردن از چیزی. (آنندراج). ویران کردن. خراب کردن: مدیح او برساند سر یکی به سها هجای او ز سر دیگری برآرد گرد. مؤیدی شاعر. ترا پاک دادار بر پای کرد بدان تا برآری از آن مرد گرد. فردوسی. برآریم گرد از شهنشاهتان سرافشان کنیم از بر ماهتان. فردوسی. همان نیز پور سپهبد چه کرد از ایران وتوران برآورد گرد. فردوسی. بس اندک سپاها که روز نبرد ز بسیار لشکر برآورد گرد. اسدی. به دیگر بزرگان نگر تا چه کرد برآرد همان از تو یکروز گرد. اسدی. گر بیابند ز تقلید حصاری به جهالت از تن خویش و سر این حکما گرد برآرند. ناصرخسرو. گردش این گنبد و مکر و دهاش گرد برآورد هم از اولیاش. ناصرخسرو. گرچه به صد دیده به جیحون درم از سرم این چرخ برآورد گرد. مسعودسعد. مرد نادان چو قصد دانا کرد از تن خویشتن برآرد گرد. سنایی (حدیقه ص 284). وگر جای خالی کنیم از نبرد ز گیتی برآرند یکباره گرد. نظامی (شرفنامه ص 105). از صومعه رختم به خرابات برآرید گرد از من و سجاده و طامات برآرید. سعدی (غزلیات). نه از لات و عزی برآورد گرد که توریه و انجیل منسوخ کرد. سعدی (بوستان). به اسبان تازی و مردان مرد برآر از نهادبداندیش گرد. سعدی (بوستان). مبین به چشم حقارت بهیچ خصم ضعیف که پشه گرد برآورد از سر نمرود. صائب
غبار انگیختن گرد و خاک بلند کردن، پاک کردن گرد چیزی صیقلی کردن، پایمال کردن نابود ساختن: گردش این گنبد و مکرو دهاش گرد برآورد هم از اولیاش. (ناصر خسرو)
غبار انگیختن گرد و خاک بلند کردن، پاک کردن گرد چیزی صیقلی کردن، پایمال کردن نابود ساختن: گردش این گنبد و مکرو دهاش گرد برآورد هم از اولیاش. (ناصر خسرو)